هفته ای پر از خاطره^^
سلام دوستای قشنگم
امیدوارم حالتون خوب باشه
بعد 2 هفته دوباره اومدم نینی وبلاگ
توی این 2 هفته اتفاقات خیلی زیادی افتاد که میخوام همشونو بنویسم
اول از همه میخوام اون هفته پر ماجرار رو بگم و پر تفریح
شنبه 20 دی تولد زینب جون دختر عمع گلم بود ولی تولد نگرفت چون ایام فاطمیه بود
ولی شنبه 20 دی ما فهمیدیم قم ابی و تهران زرد شده
هممون خیلیییییییییییییییییییی خوشحال شدیم
چون الان عمه اعظم و دایی رضام میتونن از تهران بعد 5 ماه بیان پیشمون
خلاصه هم عمم هم داییم جمعه 26 دی اومدن قم
ساعت تقریبا 6 بود که داییم رسیدن و رفتیم خونه مامانیم پیششون
فقط هم خانواده ماو داییم و مامانی و باباییم بودند
خلاصه اونروز یه عالمه تا ساعت 10 با سینا و محمد بازی کردم
سینا فقط 3 ماه از محمد بزرگه
سید علی اون یکی پسرداییم 4 ماه از علی ما کوچیکتره
فرزانه دختر داییم هم 5 سال از من بزرگتره
اونروز با سینا و محمد گل یا پوچ بازی کردیم و واقعا خوش گذشت
بعدشم که شام خوردیم مامانیم قیمه و کوکو های خوشمزهشو پخته بود
اهان راستی تعطیلی بعد امتحان هامون هم چهارشنبه و شنبه بود
که پنج شنبه و جمعه و یکشنبه هم خودش تعطیل بود و شد 5 روز
شنبه هم خونه عزیز جون دعوت بودیم(مامان بابام)
فقط خانواده ما و عمه اعظمم و عزیز و باباجون بودند
ماهم جوجه پختیم و بردیم و ناهاررئ اونجا خوردیم
البته همچین اونجایی هم نبود خونه عزیز و باباجون پایین خونه ماست
و اما یکشنبه که بهترین روز بود
عزیز جون همیشه شهادت حضرت زهرا(س) و 2 روز قبلش رو روضه میگیره
و بیشتر فامیل میان و غذا میدیم
اما امسال بخاطر کرونا نگرفتیم عوضشروضه خودمونی بود
عمه مرضیه و عمه مریمم هم اومدند و البته عمو اصغرم
همونجا یه روضه کوچیک گرفتیم
بعدش هم جاتون خالی غذا کباب داشتیم
کبابش عالی بود خیلی خوشمزهههههه بود
عصر که شد ما بچه ها تصمیم گرفتیم خوراکی بخریم
هرکس یجور خوراکی سفارش داد و علی و محمد امین رفتن و خریدن
چیپس و پفک و پفیلا و بستنی خریدیم
البته ما هیچ وقت تو زمستان بستنی نمیخوریم ولی گفتیم فقط این یه بار
خلاصه یکشنبه هم خیلی خوش گذشت
دوشنبه خانواده اقای زند خونمون دعوت بودن
اقای زند قبلا که ما پردیسان بودیم همسایه ما بودن
و ما خیلی باهمخ رفت و امد داشتیم
اقاو خانم زند 2 تاشون از پرستاران مهربون بیمارستان کامکار و ولیعصر قم هستند
و اونا یدونه پسر اندازه من دارن به نام امیر علی
برای عهمین امیرعلی همیشه خونه ما بود
4 سال پیش ما اثاث کشی کردیم و اومدیم سالاریه
اونا هم سال بعدش رفتن انسجام
ولی ماهنوز ما هم رفت و امد داریم
و دوشنبه اومدن خونه ما
ماهم اسنک و مرغ درست کردیم و یه مهمونی خیلی کوچیک گرفتیم
سه شنبه 30 دی رفتیم خرید برای ماه جدید
منم که عاشق فروشگاه
چهارشنبه 1 بهمن شبش که میشد شب2 بهمن
عمه مرضیه ام اومدند که عزیز که پایین خونه ماس
ماهم که اونا همیشه میان میریم پایین
2 بهمن تولد عشق من محدثه اس
تولدت مبارک بهترین دختر عمههههههههههه دنیااااااااااااا
و اونجا شیرینی دادن و عمه اعظمم که جشن تکلیف محدثه نبود هدیه شو الان داد
اخه محدثه جشن تکلیفش رو ابان گرفت که تولدش هم به حساب میومد
و اما 2 بهمن
2 بهمن زینب جونم تولد گرفته بود
ماهم تقریبا از ساعت 4 شروع کردیم اماده شدن
ساعت 7 رسیدیم اونجا
اولش تولد زنانه بود و اونجا شمع فوت و کادو ها باز شد
ولی ساعت 9 مردا اومدن و کیک و شام خوردیم
کیک زینب خیلی قشنگ بود تمش هم عالی بود
رنگ تمش طوسی و بنفش بود ولی کیکش طلایی بود
عکسش رو براتون میزارمتو پست بعدی
خلاصه اون شب کلی خوش گذشت و بازی کردیم
و اما جکعه 3 بهمن هم اخرین روزی بود که عمه پیش ما میموند
عزیز هم قرمه سبزی درست کرد و رفتیم پایین
بعدش هم خداخافظی کردیم و دوباره عمه جونم رفت
داییم که شنبه 27 ام رفت چون فرزانه امتحان داشت
خلاصه اینم از هفته عالی ما
امید وارم هفته هاتون خیلی خوب باشه
روز هاتون....
ساعت هاتون....
دقیقه هاتون....
و لحظه هاتون........
پر از شادی و مهربونی باشه
راستی من خیلی خوشحالم چون فردا تولدمه
پست تولدم رو جمعه دیگه میزارم
مرسی از همتون
فکر کنم هفته بعد هم یه عالمه خاطره از همون هفته باشه که باید ثبت کنم
مرسی خذاحافظ